با دو سه مژه شدم من واژگون

۴۰ / 60
با دو سه مژه شدم من واژگون
ای طلایم چه بلا گشتی به جون

ابرویت را بهر من نِی آوری
جان من از قالبم در آوری

وای قشون نرگست دیگر ببر
بشکند آخر ز سنگینی کمر

ای قمر بهر قمرها ای گوهر
زهره‌ی زهرا شدی بر جان تبر

باز خود هستی برای من سپر
جان شیرینت به این جانم ثمر

آمنه‌تر از تمام اَمنها
آسیه‌تر از تمام عصرها

سیّد عرشی بکردی رحمها
گشته اندر هر حرم چون صحنها
دیدگاه ها (۰)

فطر آمد باز هم وصل دیدارم نشد

فطر یعنی روزه ها گشته قبول

زهرا که بود نور تمام عالم

داغ زینب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط